Code Center حکایت :: دانلود رایگان کتاب چگونه هر کسی (شخصی) را عاشق خود کنیم؟ فاروق رضوان

دانلود رایگان کتاب چگونه هر کسی (شخصی) را عاشق خود کنیم؟ فاروق رضوان

دانلود رایگان کتاب چگونه هر کسی (شخصی) را عاشق خود کنیم؟ فاروق رضوان

دانلود رایگان کتاب چگونه هر کسی (شخصی) را عاشق خود کنیم؟ فاروق رضوان

دانلود رایگان کتاب چگونه هر کسی (شخصی) را عاشق خود کنیم؟ فاروق رضوان

دانلود رایگان کتاب چگونه هر کسی (شخصی) را عاشق خود کنیم؟ فاروق رضوان,دانلود رایگان چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم,کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم pdf,دانلود کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم,کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم,دانلود رایگان کتاب چگونه هرشخصی را عاشق خود کنیم ؟,خرید کتاب الکترونیکی چگونه هرکسی را عاشق خود کنیم,دانلود رایگان چگونه دیگران را عاشق خود کنیم,دانلود کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم نوشته فاروق رضوان

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «حکایت» ثبت شده است

ملانصرالدین و الاغ آسیاب بان

کافی نت ونوس | چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۵۹ ق.ظ

روزی ملانصرالدین وارد یک اسیاب گندم شد
دید اسیاب به گردن الاغ بسته شده الاغ میچرخید و اسیاب کار میکرد به گردن الاغ یک زنگوله آویزان بود
از اسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟
اسیابان گفت: برای اینکه ایستاد بدانم کار نمیکند...
ملا دوباره پرسید: خب اگر الاغ ایستاد وسرش را تکان داد چه؟
 آسیابان گفت:
ملا خواهشا این پدرسوخته بازی هارو به الاغ یاد نده!

  • کافی نت ونوس

حکایت : راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین

کافی نت ونوس | چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۵۶ ق.ظ

حکایت : راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین

ملانصرالدین را گفتند: چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی؟

او در پاسخ جماعت گفت: ما با هم عهدی بستیم و آن اینکه اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو به جای جدل به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد

و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد.

و اینک من، شکر خدا، چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم ...


  • کافی نت ونوس

حکایت ,تلنگر : به دست آوردن چیزی به چه قیمتی؟

کافی نت ونوس | چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۴۰ ق.ظ

حکایت ,تلنگر : به دست آوردن چیزی به چه قیمتی؟

فردی هنگام راه رفتن،
پایش به سکه ای خورد ...
تاریک بود، فکر کرد طلاست!

کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند؛
دید 2 ریالی است!
بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده!

گفت: چی را برای چی آتش زدم!
و این حکایت زندگی خیلی از ما هاست؛ که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم!

«بیشتر دقت کنیم برای به دست آوردن چیزی، چه چیزی را داریم به آتش می کشیم؟»

  • کافی نت ونوس